جدول جو
جدول جو

معنی قوت داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

قوت داشتن
(مَ دَ)
نیرومند بودن. طاقت داشتن:
ساعد دل چون نداشت قوت بازوی صبر
دست غمش درشکست پنجۀ نیروی من.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوش داشتن
تصویر گوش داشتن
گوش کردن، گوش فرا دادن، شنیدن، کنایه از مواظبت و مراقبت و حفظ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدرت داشتن
تصویر قدرت داشتن
نیرو و توانایی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصد داشتن
تصویر قصد داشتن
عزم و آهنگ داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست داشتن
تصویر دست داشتن
کنایه از در کاری مداخله داشتن، وقوف داشتن، تسلط داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دور داشتن
تصویر دور داشتن
دور نگه داشتن، دور کردن، برحذر ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روا داشتن
تصویر روا داشتن
جایز دانستن، حلال داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روی داشتن
تصویر روی داشتن
صواب بودن امر، روداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم داشتن
تصویر قدم داشتن
پایدار بودن بر سر پیمان بودن ثابت بودن پایدار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقوع داشتن
تصویر وقوع داشتن
راست بودن پیش آمدن اتفاق افتاده بودن: (حاشاکه این صورت وقوع داشته باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقوف داشتن
تصویر وقوف داشتن
آگاهی یافتن پی بردن سر در آوردن اطلاع داشتن: (... و بر دقایق لغت سریانی و عبرانی وقوفی تمام داشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوبت داشتن
تصویر نوبت داشتن
حفاظت کردن، کشیک کشیدن، موقع و مجال بدست آوردن، نوبت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مول داشتن
تصویر مول داشتن
فاسق داشتن زن: (و زن مولی داشت شب خلوت در اثنا مفاوضه این احوال با مول بگفت)
فرهنگ لغت هوشیار
مزه داشتن دارای لذت و خوشی بودن: روی خوش و آواز خوش دارندهریک لذتی بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آوازرا. (سعدی لغ)، مزه خوش داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور داشتن
تصویر زور داشتن
دارای زور و نیرو بودن، صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصد داشتن
تصویر قصد داشتن
آهنگ داشتن، عزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدر داشتن
تصویر قدر داشتن
ارز داشتن گرامی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش داشتن
تصویر گوش داشتن
شنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجت داشتن
تصویر حجت داشتن
دلیل داشتن برهان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور داشتن
تصویر دور داشتن
راندن، از خود دور ساختن، بر کنار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
مهر و محبت داشتن به کسی یا چیزی، دلبستگی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جایز دانستن اجازه دادن، حلال کردن مباح کردن، لایق شمردن سزاوار دانستن، جاری کردن روان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود داشتن
تصویر سود داشتن
فایده داشتن منفعت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوی داشتن
تصویر تقوی داشتن
خدا ترس بودن پارسا بودن خوبکرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش داشتن
تصویر خوش داشتن
علاقه مند بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست داشتن
تصویر دست داشتن
قدرت داشتن، مسلط بودن، امکان داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقوف داشتن
تصویر وقوف داشتن
((~. تَ))
اطلاع داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت داشتن
تصویر پشت داشتن
((~. تَ))
همت داشتن، پشتکار داشتن، حامی داشتن، پشتوانه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی داشتن
تصویر روی داشتن
((تَ))
وجهی داشتن، روا بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوش داشتن
تصویر گوش داشتن
((تَ))
متوجه بودن، مراقب بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منت داشتن
تصویر منت داشتن
((~. تَ))
مرهون احساس کسی بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست داشتن
تصویر دست داشتن
نقش داشتن، شریک بودن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روا داشتن
تصویر روا داشتن
مجاز شمردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوست داشتن
تصویر دوست داشتن
Love, Like
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قله داشتن
تصویر قله داشتن
Crest
دیکشنری فارسی به انگلیسی